کارناوال
نویسنده ارشد کارناوال
انتشار
11 مرداد 1397
به روز رسانی
14 مرداد 1400
یکی از چیزهایی که در تاریخ ایران وجود دارد و ذهن بسیاری را به خود مشغول کرده، تاریخچه تخت جمشید است. محوطهای که سالانه گردشگران زیادی را به سوی خود میکشاند و به نوعی نماد ایران به شمار میرود. شاید با دیدن این اثر بارها از خود پرسیده باشید تخت جمشید چگونه ساخته شد؟ و یا بخواهید نگاهی به تصاویر تخت جمشید قبل از ویرانی بیندازید. شاید در مورد ماجرای به آتش کشیدن تخت جمشید هم شنیده باشید و بخواهید از آن بیشتر بدانید. کارناوال اینجاست تا برایتان از تخت جمشید و تاریخچه آن بگوید و مروری بر دیروز تا امروزِ این اثر جهانی داشته باشد.
آشنایی با تخت جمشید
پیش از آنکه وارد سفر تاریخیمان شویم بهتر است چند کلمهای برایتان از این جاذبه سخن بگوییم. تخت جمشید نام یکی از شهرهای باستانی ایران در مرودشت استان فارس است که داریوش بزرگ آن را بنیان نهاد. این شهر در سالیان متمادی توسط پادشاهان دیگر هخامنشی همچون خشایارشا و اردشیر اول گسترش یافت و تا سالها پایتخت باشکوه و تشریفاتیِ امپراتوری هخامنشیان بود.
همه، این شهر را به واسطه ستونهای سربهفلککشیده و سرستونهای تماشاییاش میشناسند و ردپایی از تاریخ را در نقشونگارهای آن جستوجو میکنند. در این شهر باستانی، کاخی به نام تخت جمشید وجود دارد که در نخستین روز سال نو میزبان مقامات امپراتوری هخامنشیان بود و تقدیم پیشکشیهای آنان را به پادشاه نظاره میکرد.
هر تکه از این شهر 125 هزار متر مربعی حرفی برای گفتن دارد. نقشونگارها و کتیبهها از آنچه بر سر این ستونها و دیوارها گذشته سخن میگویند و داستانهایی از تاریخ را روایت میکنند.
تخت جمشید
تخت جمشید
Ali Bahadori
تخت جمشید
Andrew Kudrin
تخت جمشید
تخت جمشید
موقعیت جغرافیایی تخت جمشید
بسترهای طبیعی مختلف ایران یعنی شکل طبیعی درهها، کوهها، جلگهها و غیره نقش مهمی در شکلگیری ساختار معماریهای کهن همچون کاخها، قلعه ها و سایر بناها داشته است. تخت جمشید نیز از این قاعده مستثنا نیست و ترکیب خاصی از ویژگی بستر طبیعی منطقه، منظر کوهستانی-دشتی پیرامون و هنر معماری باستان ایران را میتوان در آن به تماشا نشست.
تخت جمشید در ۱۰ کیلومتری شمال شهر مرودشت و در ۵۷ کیلومتری شیراز قرار گرفته و ارتفاع آن از سطح دریا ۱۷۷۰ متر است. این سازه باشکوه در جلگه مرودشت قرار دارد که نام اصلی آن مرغ دشت به معنای دشت خرم است. طول این جلگه از غرب به شرق حدود 60 کیلومتر است و عرض آن تا 70 کیلومتری شیراز ادامه دارد. رود کوروش (کُر) از شمالغربی تا جنوبشرقی این جلگه امتداد دارد. از شمالغربی جلگه، رود کوچکتری وارد میشود که پس از طی مسافتی به کُر میپیوندد. این رود در گذشته رود مادی نام داشت و امروزه آن را پلوار (پرآب) میخوانند. این دو رود پس از پیوستن به هم در نهایت به دریاچه بختگان میریزند.
در حاشیه شرقی مرودشت کوهی به نام کوه رحمت وجود دارد که در گذشته با نام کوه مهر یا کوه میترا خوانده میشده است. نام کوه نشان از تقدس آن در نزد ایرانیان باستان دارد و در الواح ایلامی تخت جمشید نشانههایی از این تقدس و حتی نذر کردن برای کوه دیده میشود. تخت جمشید دقیقا بر روی صخرهای در دامنه یکی از کوهپایههای کوه رحمت ساخته شده است؛ کوهی که تا دو سده پیش کوه شاهی نیز خوانده میشد. جلگه مرودشت از روزگاران کهن میزبان تمدن و فرهنگهای بومی و ایلامی بود و شهر معروف آنشان نیز در آن قرار داشت؛ شهری که کوروش و نیاکانش خود را پادشاه آن میدانستند.
طرف شرقی مجموعه کاخهای پارسه، بر روی کوه رحمت و سه طرف دیگر آن درون جلگه مرودشت ایجاد شدهاند. تخت جمشید نیز بر روی صفه یا سکویی سنگی واقع شده است که ارتفاع آن از سطح جلگه مرودشت بین ۸ تا ۱۸ متر است.
تخت جمشید
Xuhai Li
نام تخت جمشید در طول تاریخ
سالهای سال است که بنای باستانی مرودشت و مجموعه ستونهای بلندش را تخت جمشید میخوانیم؛ اما نام کهن و اولیه آن پارسه است که آن را هم در کتیبهای از خشایارشا مربوط به ساختمان دروازه همه ملل و هم در یکی از الواح ایلامی کشف شده از خزانه میبینیم. پارسه نامی برگرفته از قوم پارسی است که ایالت خود را با نام پارس میخواندند، یونانیان آن را پرسیس میدانستند و امروزه ما آن را فارس میخوانیم.
یونانیان اطلاع کمی از این شهر داشتند؛ احتمالا در آن دوران به سبب اهمیت ملی و آیینی تخت جمشید خارجیها نمیتوانستند در آن رفتوآمد کنند. قانونی که نمونهای از آن در دوره قاجارها نیز وجود داشت و اجازه استفاده از اماکن مقدس زمان خود برای خارجیها را نمیدادند. آثار به جا مانده در تخت جمشید بازمانده ارگ شهر پارسهاند و یونانیان آن را پِرسای میخواندند و آخیلوسِ یونانی آن را به صورت "پرسِپ تولیس" تغییر داده که ویرانکننده شهرها معنی میدهد و یکی از القاب آتنا، ایزدبانوی خرد و جنگ به شمار میرفته است. این عبارت بعدها تبدیل به پرسپُلیس (پرسپولیس) شد که شهر پارسیان معنا میداد. این نام کمکم به کتب غربی راه یافت و همهگیر شد.
مردم پس از فروپاشی پارسه نامش را از یاد بردند چرا که دیگر قادر به خواندن کتیبهها نبودند. در دوره ساسانی نیز آن را با نام ست ستیان (صد ستون) میشناختند که بعدها به چهل ستون و چهل منار نیز تغییر یافت. جزفا باربارو (Josfa Barbaro) از نخستین اروپاییانی است که این اثر را دیده و نام چهل منار را برای آن آورده است. گفته میشود که بر اساس بندهش،کهنترین دانشنامه ایرانی، پیوند دادن این بنای عظیم به جمشید مربوط به دوران ساسانیان است. شاپور شهبازی، گذاشتن نام تخت جمشید بر روی این اثر را به دوران اسلامی نسبت میدهد. او دراینباره میگوید:
چون آثار ارگ پارسه را به پادشاهان افسانهای مثل جمشید نسبت میدانند، نام "قصر جمشید" و تخت جمشید" دستکم از پایان سده ششم هجری رایج شد.
با از یاد رفتن ادبیات هخامنشی، داستان آنها با یاد پادشاهان افسانهای پیشدادی و کیانی درآمیخت. همین مساله باعث شد تا در میان مردم پارسه به جمشید نسبت داده شود؛ پادشاهی افسانهای که ساختمانهای شکوهمند را کار او میدانستند. عجایب نامه مربوط به سال 590 هجری قمری کهنترین منبعی است که این محل را با نام قصر جمشید خوانده است. از میان اروپاییان نخستین کسی که نام تخت جمشید را از مردم شنیده و ثبت کرده، توماس هربرت انگلیسی بوده است.
تخت جمشید
تخت جمشید
آشنایی با تاریخ هخامنشی
پیش از آنکه به تاریخچه تخت جمشید بپردازیم، برای درک بهتر این اثر باید آشنایی مختصری با تاریخ هخامنشی داشته باشیم تا بتوانیم بهتر موضوع را دریابیم.
در ناحیه جنوبی ایران، استانی به نام فارس قرار دارد که در گذشته بخشی از ایالت پارس یا فارس بود. فارس قدیم یا ایالت فارس استانهای فارس کنونی، بوشهر، استان هرمزگان، استان کهگیلویه و بویراحمد و حتی استان یزد و شهرستان بهبهان از استان خوزستان را در بر میگرفت. در چند هزار سال پیش اقوام بومی سرزمینمان به ویژه ایلامیان در این ایالت سکونت داشتند و آثار باقیمانده از آنها نشان میدهد که فارس در آن دوران بسیار آباد بوده است.
سه هزار سال پیش از این اقوام، گروهی از مردم هند و اروپایی که ما آنها را با عنوان آریاییها میشناسیم، از جنوب روسیه امروزی قدم به این خاک نهادند. آنها پس از زدوخوردهای بسیار با ساکنان این سرزمین در جایجای آن سکونت یافته و خانههای خویش را برپا کردند. بیشتر این افراد چوپان، گلهدار و کوچنشین بودند و به شیوه قبیلهای زندگی میکردند.
در حدود 1100 قبل از میلاد، زرتشت به پا خاست و دین مزدیسنا را به مردم ارائه داد؛ دینی که مبتنی بر توحید و باور به خدای یگانهای به نام اهورمزدا بود. این دین نیروهای طبیعی همانند آب، باد، آتش، خاک و خورشید را برگرفته از صفات خداوند میدانست و سرچشمه بدیها را در وجود خبیثی به نام اهریمن میپنداشت. در آن زمان آریاییها قبیلههای بزرگی را شامل میشدند که از میان آنها میتوان به پارسیان، مادها، سُکاها، بلخیان، خوارزمیان، سغدیان، هراتیان و پارتیان اشاره کرد. همه این قبایل به یک زبان فراگیر اما با لهجههای متفاوت سخن میگفتند و نام سرزمینشان را «ایریوشَیُ نِم» یا «ایریانو خشَثرُ» یعنی پادشاهی ایرانیان گذاشته بودند. البته این نام بعدها به اِئران شَتر و ایران شهر تغییر یافت که ایران کوتاه شده همین نام است.
در اواخر سده هشتم قبل از میلاد، مادها در ایران غربی گردهم آمدند و با آشوریان غارتگر به جدال پرداختند. این جنگ صد سال به طول انجامید تا سرانجام آشوریان شکست خوردند و مادها دولت بزرگی را برپا کردند که 120 سال سرپا ماند.
کوروش، پسر کمبوجیه، پادشاه پارسیان، توانست مادها را مغلوب کند و بزرگترین دولت جهانی آن زمان را به وجود آورد. پارسیان در چند نقطه از جمله در اَنشان (45 کیلومتری شمال شیراز) و پاسارگاد (135 کیلومتری شمال شرقی شیراز) و پیرامون آنها سکنی داشتند. پایتخت آنها پاسارگاد بود ولی بعدها به همدان تغییر یافت. کوروش پس از نزدیک به 30 سال فرمانروایی در جنگ با کوچنشینان ماساگتی، از اقوام سکایی، به قتل رسید و پسرش کمبوجیه بر تخت او تکیه زد.
کمبوجیه به مصر لشکرکشی کرد و این سرزمین را به قلمرو خود افزود. او با طغیان مُغ ها روبرو شد و در حین جنگوجدال در گذشت. مغها یا مغان طایفهای از مادها بودند که به اجرای امورات مذهبی اشتغال داشتند. داریوش که از نزدیکان کوروش به شمار میآمد تاجوتخت هخامنشی را از چنگ مغها بیرون آورد و از 522 تا 486 قبل از میلاد به مدت 36 سال بر ایران حکومت کرد. خشایارشا یا خشیارشا که نوه دختری کوروش بود 20 سال بر ایران حکم راند و پس از او به ترتیب، اردشیر اول به مدت 43 سال، داریوش دوم به مدت 20 سال، اردشیر دوم 44 سال، اردشیر سوم 21 سال و داریوش سوم 6 سال بر تخت شاهی تکیه زدند.
قلمرو هخامنشیان بسیار گسترده بود و از دره سند در هند تا رود نیل در مصر و ناحیه بن غازی در لیبی امروزی و از رود دانوب در اروپا تا آسیای مرکزی را شامل میشد. در این قلمرو اقوام بسیاری حضور داشتند و بر اساس آدابورسوم خود زندگی میکردند. مشخصه ویژه این دولت در این موارد خلاصه میشد: احترام به آزادی فردی و قومی، بزرگداشت نظم و قانون، تشویق هنرها و فرهنگ بومی و ترویج بازرگانی و هنر.
در میان نویسندهها و محققان، رومن گیرشمن (Roman Ghirshman، باستانشناس فرانسوی، توصیف دقیقتری را از ایجاد دولت هخامنشی ارائه داده است که در اینجا به آن اشاره میکنیم:
تاریخ شاهنشاهی، که هخامنشیان بر اثر دلاوری خود به وجود آوردند، ثلث دوم هزاره اول (ق.م) را در بر میگیرد. ملل و تمدنهای دیگر به حیات خود ادامه میدادند؛ اما در مجموعه جهان نقش اساسی را شاهنشاهی مذکور ایفا میکرد و برای مورخ که موظف است حوادث را در راستای تاریخ مورد مطالعه قرار دهد، تصور ایجاد چنین دولتی در ایران آن زمان، مدیون هخامنشیان است و آنان بودند که این تصور را به حقیقت نزدیک ساختند. دوام و استقلال این دولت، میراثی بود که ایشان برای فرزندان خود به جا گذاشتند. روش اداری هخامنشیان در داخل کشور بههیچوجه شباهتی با روش رومیان ندارد؛ چه در امپراطوری آنان، ملل مغلوب مجبور بودند خود را به پایه فرهنگی سایرین برسانند و در اقتصاد مشترک و سهیم باشند. این امر غالبا مستلزم آن بود تا مردمی که اصل و منشا آنان مانند سنن و استعدادهای ایشان مختلف بود، بتوانند خود را به درجات عالیتر برسانند؛ اما این مناسبات در زمان کوروش و داریوش با آنچه گفته شد، اختلاف دارد. صرفنظر از بعضی نواحی دوردست که سطح فرهنگ مردم در آن پایین بود، پادشاهان هخامنشی در شاهنشاهی خود که وسیعترین شاهنشاهی در تاریخ دنیاست، ترکیبی از تمدنهای گوناگون به وجود آوردند، زیرا کشور آنان شامل بینالنهرین، سوریه، مصر، آسیای صغیر، شهرها و جزایر یونانی و قسمتی از هند بود. اگر هخامنشیان این ممالک را با سطح تمدن مخصوص خود تطبیق میدادند، سیری قهقرایی به شمار میرفت. آنان به منزله تازهواردان در اجتماع ملل، از پیشرفت تمدنهای قدیم آگاه بودند. بنابر استقلالِ داخلی وسیعی که در زمان کوروش ایجاد شد و بنابر سیاست زیرکانه داریوش، فرهنگهای قدیم محفوظ ماندند و شاید هم در توسعه و ثبات مملکت موثر شدند.
در نهایت اسکندر مقدونی یا اسکندر کبیر به سرزمین مان حمله ور شد و به تاراج این خاک پرداخت و به این ترتیب دفتر حکومت هخامنشی برای همیشه بسته شد.
عکس های قدیمی از تخت جمشید
آغاز راه برای شکل گیری پارسه (تخت جمشید)
518 سال قبل از میلاد مسیح بود که صخره بزرگی در شمالغرب کوه مهر توجه داریوش بزرگ را به خود جلب کرد و آن را برای احداث یک کوشک شاهانه برگزید. استاد توماس و.لنتس (Thomas W. Lentz)، کارشناس تاریخ هنرآمریکایی، معتقد است که داریوش بزرگ جایگاه و جهات کوشک اولیه را بر اساس محاسبات نجومی در نظر گرفت. بر اساس این محاسبهها در روزهای مشخصی از سال، محور تابش خورشید به هنگام دمیدن، با محورهای عرضی و طولی تخت جمشید مرتبط میشود.
شرایط خاص اقلیمی و طبیعی منطقه، کوههای دژ گونه و دشتی که در پناه این کوهها قرار دارد و قرارگیری در مسیر جاده شاهی مهمترین دلایل انتخاب این منطقه به شمار میرفت.
در این منطقه ترکیبی از کوههای بلند تا متوسط در جلگه را میتوان دید. این جلگه از شرق با دریاچه تاشک (طشک)، از شمال با کوهستانهای مرتفع، از جنوب با ارتفاعات زرقان و از سمت غرب با حسینکوه محدود میشود. پرتگاههای بلند، دیوارهای پرشیب، غارهای بزرگ، اشکفتهای (غارهای کوچک) عمیق، طبقات کنگرهای و پلهساز و تختگاههای وسیع در ارتفاعات، شرایط ویژهای را برای این منطقه فراهم آوردهاند. آب گوارا و مناسب، وجود چراگاههای وسیع، جانپناههای طبیعی و موارد دیگر نیز در انتخاب این محل بیتاثیر نبودهاند. امکان دامداری و کشاورزی و شرایط دفاعی مناسب نیز از ویژگیهای مهم این مکان به شمار میرفتند.
کارهای ساختمانی به دستور داریوش بزرگ آغاز شد. سازندگان در قدم اول باید این زمین (تخت بزرگ) را برای ساختن کوشک آماده میکردند. تنها راهی که به ذهن میرسید این بود که بخش بزرگی از یک دامنه نامنظم سنگی را بر اساس نقشه معماران تا ارتفاعی مشخص بتراشند. با این کار سطح صافی به دست میآمد و میتوانستند با خاک و تخته سنگ، گودیها را پر کنند.
قسمتی از نمای صفه با تراشیدن صخره طبیعی شکل گرفت. بخش دیگر را نیز با گذاشتن تختهسنگهای کثیرالاضلاعی که بدون ملات بر روی هم میگذاشتند، شکل گرفت. در واقع در اقدامی هوشمندانه این سنگهای بزرگ را با بست فلزی بر روی هم قرار دادند. بستهایی که دیگر اثری از آنها نیست و بیشترشان ربوده شدهاند.
سازندگان، سنگهای مورد نیازشان را به این صورت تامین میکردند: سنگ آهکی خاکستری از کوهها و تپههای اطراف صفه و سنگهای آهکی سیاه شبیه به مرمر از کانهای مجدآباد در 40 کیلومتری غرب تخت جمشید کنونی. باقیمانده سنگها نیز به درون گودیهای زمین ریخته میشد. در همین زمان یک آب انبار بزرگ چاه مانند به عمق 24 متر در دامنه کوه مهر کنده شد.
چند سالی طول کشید تا صخره طبیعی صاف شود و پر کردن گودیها به پایان برسد. پس از تخت شدن زمین، شالودههای بنا را برپا کردند. شبکه فاضلاب نیز در همین دوران شکل گرفت؛ در دامنه کوه مشرف به تخت، آبراهههایی ساختند و یک سر آنها را به خندق بزرگی در پشت دیوار شرقی رساندند تا آب باران از آن خندق در جویبارهایی در جنوب و شمال صفه جاری شود و خطر ویرانی در اثر سیل به حداقل برسد. بر روی صفه نیز آبراهههایی زیرزمینی ایجاد کردند تا آب باران از طریق ناودانها به درون آنها بریزد. ناودانها را مانند لوله بخاری با آجر و ملات قیر ساختند و آنها را درون دیوارهای خشتی گذاشتند. آب ناودان از زیر دیوار جنوبی به دشت و خندقی در آنجا راه مییافت. هنوز هم میتوان برخی از این آبراههها را در تخت جمشید دید. البته این حسابکتاب دچار مشکل شد و بعدها با پر شدن خندق قسمت بزرگی از برج و باروی شرقی از بین رفت و آب به درون کاخها راه یافت.
تخت جمشید
چهره تخت جمشید در دوره هخامنشیان
شاید تخت جمشید امروز خرابهای باستانی به نظر برسد؛ اما نمیتوان منکر شکوه آن در گذشته و سیر تحولاتش شد. این اثر 4 دوره مهم را پشت سر گذاشته است که آنها را اینگونه در نظر میگیرند:
بد نیست بدانید که پیش از شکلگیری تخت جمشید در زمان داریوش اول نشانههای تمدن در این منطقه وجود داشت. شرایط مناسب زیستمحیطی، خاک حاصلخیز، وجود رودخانههای کر و پلوار، جنبه تقدس کوه مهر به عنوان مرکز اجرای مراسم آیینی قربانی کردن و وجود شهر استخر مردمان بسیاری را به این مکان کشانده بود.
برای توصیف وضعیت تخت جمشید و مناطق اطراف آن میتوان دورههای زیر را در نظر گرفت:
قطعات کوچک و بزرگ زمینهای کشاورزی و جویهای میان آنها به همراه تعدادی آبادی پراکنده، منظر عمومی دشت فروردین را تشکیل میدادند. چشمانداز دشت از شرق به کوه مهر و از شمال به کوههای نقش رستم و سه گنبدان محدود میشد. آبادیها در این زمان، ترکیبی ساده و نامنظم از خانههای خشتی ساده بودند که در میان کشتزارها قرار داشتند.
در بخش جنوبی کوه مهر، بافت متراکمتری از خانهها وجود داشت و خانههای کوچک خشتی در کنار خانههای مجلل با تزیینات سنگی و حیاط مرکزی شکل گرفته بودند. کوه یکپارچه به نظر میرسید و شکافها، صخرهها و قطعه سنگهای روی هم بر آن مشهود بود.
ساختوساز ورودی مجموعه در بخش جنوبی صورت گرفت و ارتباط دشت و تختگاه (محل تخت جمشید) را میسر کرد. مردم ساکن در آبادیهای پرجمعیت بخش جنوبی نیز از همین طریق نزد پادشاه میرسیدند.
ساختوسازها در این منطقه به کاخ آپادانا و پلکان شرقی محدود میشد و فضای خالی بزرگ روی تختگاه امکان تجمع برای مراسم مذهبی و جشنهای نوروزی را به مردم میداد. کاخ آپادانا با ستونهای بلند، تزیینات جالبتوجه، تراش سرستونها و ایوانها، پلکان مجلل و باشکوه شرقی، نمودی از قدرت فرمانروایی به شمار میرفت که در مقابل تقدس و استواری کوه ایستاده بود. فضای وسیع مقابل ایوان شرقی یکی از جالبتوجهترین قسمتهای آن بود.
گفته میشود که در این دوران برج و بارویی نیز در پیرامون تختگاه وجود داشته است؛ مسالهای که هنوز به طور دقیق رد یا تایید نشده است.
سفرنامه یا کتاب فیثاغورس (Pythagore) یکی از قدیمیترین منابع درباره تخت جمشید به شمار میرود. نویسنده، تخت جمشید را بنایی عظیم توصیف کرده که صدها نفر آن را تکمیل میکنند و وقتی این بنا ساخته شود عنوان بزرگترین بنای جهان را به دست میآورد. در سیاحتنامه فیثاغورس از باغهای مصفا که با دولاب آبیاری میشده نیز سخن به میان آمده که داریوش و کوروش در آن به کشاورزی میپرداختند.
بازسازی تخت جمشید
اوج تمدن هخامنشیان از 330-486 پیش از میلاد
با توسعه آبادیهای پراکنده جنوب تختگاه، شهر پارسه شکل اولیه خود را یافت و با طراحی جالبی شامل خیابانکشیها و تقسیمات محلهای، سیمای ویژهای پیدا کرد. این محدوده بزرگ بود و ساختمانها در آن با زوایای مناسب و دقیقی شکل گرفته بودند. کوچهها با زاویه 90 درجه نسبت به یکدیگر ساخته شده بودند و همه با شبکه پیوسته گذرها و خیابانها ارتباط داشتند. زمین مورد نیاز برای هر ساختمان و تقسیمات درونی آنها بنا بر اساس نیاز بخشها مشخص میشد و واحدهای مختلف در یک فضای مربع یا مستطیلی در هم ادغام میشدند.
تقسیمات خیابانها و محورها در امتداد مسیرهای آب قرار داشتند. دلیل اینکار به علاقه ایرانیان به فضاهای سبز باز میگردد و گفته میشود که درختان متنوعی در امتداد محورهای خطی این خیابانها کاشته شده بودند. در الواح گلی نیز اشارهای به خیابانهای سنگفرش شده است که در حاشیه آبراههها شکل گرفتهاند. خیابانهای اصلی در میان محلههای مختلف بودند و به خیابانهای کوچکتر تقسیم میشدند.
با شکلگیری خانههای مجلل در بخش غربی و توسعه ساختوساز، کاخباغهای سلطنتی رنگ دیگری به خود گرفتند. با گسترش شهر پارسه به سمت شمال و غرب، بخشی از زمینهای کشاورزی به حاشیه دشت انتقال پیدا کردند و بخشی از سطح یکپارچه زمینهای کشاورزی جای خود را به خانههای جدید دادند. در همین حین باغها و شکارگاهها شکل گرفتند و تا حاشیه رود کر را به خود اختصاص دادند.
کاخهای جدیدی در بخش جنوبی تختگاه ساخته شدند که به شاه، ملکه و حرمسرا تعلق داشتند. توسعه خزانه و مسیرهای ارتباطی بین فضاهای جدید نیز در همین دوره رخ داد و این محل به مجموعه کاخهای مسکونی سلطنتی تبدیل شد.
با احداث کاخ صد ستون، دروازه ملل، تالار شورا، دروازه نیمه تمام و خیابان سپاه در بخش شمالی تختگاه مجموعهای نظامی، سیاسی و اداری به وجود آمد و مجموعه مقدس دوران داریوش تبدیل به مجموعهای سلطنتی و مسکونی شد.
حرمسرا و خزانه، بخش جنوبی و مسکونی تختگاه را تشکیل میدادند و اهمیت حریم آنها موجب شد تا ورودی به بخش غربی انتقال یابد. پلکانهای دوطرفه در این دوران شکل گرفتند که در بخشی به همدیگر نزدیک میشدند و پس از دور شدن دوباره به هم میرسیدند. این پلکانها نقطه عطفی در منظر ورودی به حساب میآمدند.
با احداث کاخهای جدید، تراکم ساختمانها افزایش یافت و سطح تختگاه از یکنواختی و سادگی درآمد. گفته میشود برج و بارویی نیز در این زمان وجود داشت و از بخش سلطنتی محافظت میکرد. تختگاه و کاخهای آن با ستونهای مرتفع، چشماندازی یکپارچه، با ابهت و منسجم در دامنه کوه ایجاد کرده بودند. این چشمانداز در ترکیب با بافت تختهسنگها و هماهنگی با منظر کوه مهر شکوه خاصی داشت.
برجوباروی پیرامون تختگاه باعث میشد که بخش سلطنتی، کارگاهها و اماکن اداری و نظامی و سایر قسمتهای حکومتی از محلات مختلف شهری جدا شوند. اصلیترین معبر ورودی در امتداد دروازه ملل و ورودی غربی برجوبارو قرار داشت و احتمال وجود معابر فرعی و دروازههای دیگر نیز در طول برجوبارو میرود. محلات شهری از مرز خارجی برج و بارو آغاز میشدند و به سمت دشت و در جهت شمال توسعه یافته بودند. بستر فرهنگی تخت جمشید در عهد باستان سازش خوبی با ارزشهای طبیعی داشت و حداقل تخریب در محیط در آن دیده میشد.
بازسازی تخت جمشید
پایان تلخ تخت جمشید و شکوهش به دست اسکندر مقدونی رقم خورد. اسکندر در سال 330 قبل از میلاد (به روایتی 334 قبل از میلاد) با ارتشی شامل ۴۸۰۰۰ سرباز پیاده، ۶۱۰۰ سوار و ۱۲۰ کشتی جنگی با ۳۸۰۰۰ خدمه از تنگه داردانل در شمالغربی ترکیه عبور کرد. برخی از سربازان ارتش او از اهالی مقدونیه و دولت شهرهای یونانی و برخی دیگر رعایایی از مزارع اربابان تراکیه (از کشورهای باستانی ناحیه بالکان)، پایونیا (سرزمینی در منطقه تراکیه)، و ایلیریا (سرزمینی باستانی در غرب شبهجزیره بالکان) بودند. اسکندر یک نیزه به خاک آسیا پرتاب کرد و با اشاره به اینکه او آسیا را هدیهای از جانب خدایان برای خود میداند، قصدش را تسخیر سرتاسر شاهنشاهی هخامنشیان عنوان کرد. او به راه افتاد و بر سر راهش هر چه بود را از میان برد تا اینکه از بابل به شوش رسید که یکی از پایتختهای هخامنشیان بود. او این شهر را ویران کرد و قسمت اعظم سپاه خود را به تخت جمشید فرستاد. خود او نیز با سپاهی گلچین شده به همان جا رفت.
آریو برزن، یکی از شاهزادگان هخامنشی و سردار ایرانی، گذرگاه دربند پارس را مسدود کرد. این گذرگاه بر اساس مختصات امروزی در مرز بین استانهای کهگیلویه و بویراحمد و فارس قرار داشت و از جنوب، کوه دنا در رشتهکوه زاگرس را در بر میگرفت. اسکندر به ناچار به این گذرگاه حمله کرد و با شکست آریوبرزن خود را به تخت جمشید رساند. او با ورود به تخت جمشید سپاهیانش را برای غارت آزاد گذاشت و پنج ماه در این شهر سکنی گزید. آنان دهکدههای شهر را ویران کردند. 200 سال آبادانی باعث شده بود تا خانههای مردم عادی نیز سرشار از ثروت باشد. سربازان اسکندر تمام مردان پیر و جوان را از دم تیغ گذراندند و زنان و دختران را فروختند. جواهرات، پارچههای گرانبها، جنگافزارهای گران قیمت، فرشها و دیگر چیزها همهوهمه چشم مقدونیان را کور کردند و آنها برای رسیدن به این غنایم به یکدیگر نیز رحم نمیکردند.
اسکندر ارگ شاهی را برای خود کنار گذاشت، راهی کوشک داریوش شد و خزانه 200 ساله آن را از آن خود کرد. 120000 تالان نقره برابر با 4400 کیلوگرم نقره تنها بخشی از این گنجینه بود. 3000 شتر و تعداد زیادی قاطر را از شوش و بابل آوردند تا بتوانند این گنج را به نقطه دیگری حمل کنند.
از توصیفات مورخان این نتیجه به دست میآید که پارسه از نظر شکوه و بزرگی بیمثال بوده است. دیودور سیسیلی (Diodorus Siculus)، تاریخ نگار یونانی، از زبان یکی از یاران اسکندر غارت شهر با شکوه پارسه را اینگونه توصیف میکند:
شهر پارسه پایتخت شاهنشاهی پارسیان بود... توانگرترین شهر روی زمین شمرده میشد و خانههای افراد عادی هم از وسایل گرانبها پر بود. فرش، جامه و ساز و برگ گوناگون و در اینجا سیم و زر فراوان به چنگ غارتگران مقدونی افتاد. با جامههای پربهایی که با رنگهای بسیار اصیل ارغوانی و زری دوزی اعلا مزین بودند... مقدونیان یک روز تمام، شهر را تاراج میکردند و اموال غارتی را با تیغ و خنجر از هم میربودند و پاره میکردند، زنان را به بندگی گرفته و جامه و اثاثشان را به تاراج میبردند تا بدانجا که پارسه که زمانی توانگرترین شهر دنیا بود بدبختترین شهر جهان گشت...بر روی صفه، کاخهای شاهی قرار داشت و در اطراف صفه کاخهای خصوصی شاهان و خانههای افراد خاندان شاهی و نیز برزنهایی که محل سرای نُجَبا محسوب میشد، پراکنده بود. همه از رخت و اثاث بسیار تجملی پر بود و جز آن محلهایی هم برای نگهبانی از خزانه شاهی قرار داشت.
کنتوس کرتیوس این یورش غمانگیز را اینگونه توصیف میکند:
هیچ شهری به توانگری آن نبود و چندان ثروت از آنجا به مقدونیان رسید که از تصور بیرون بود. وقتی آنها شروع به کشتن مردم کردند، عده زیادی از اهالی، خانههای خود را میسوزاندند و خود و زن و بچههایشان را از دیوارها به زیر میانداختند و کشته میشدند. بدینسان شهر نابود شد و حتی در سدههای بعدی هم سر بلند نکرد و دیگر اثری از آن نمانده است.
در یکی از روزها قسمت شرقی کاخ خشایارشا طعمه آتش شد و این بلا به باقی نقاط شهر نیز سرایت کرد. در مورد این آتشسوزی حدس و گمانهای بسیاری وجود دارد؛ عدهای آن را ناشی از بدمستی افراد میدانند و عدهای آن را انتقام عمدی آتشسوزی آکروپولیس در جنگ دوم یونانیان با ایرانیان میپندارند. در این میان کارشناسان دیگری بر این باورند که اسکندر با دیدن تخت جمشید و اینکه میدانست تا زمان سرپا بودن این پایتخت آیینی، مذهبی و ملی، امید به زنده ماندن دولت هخامنشی و آیینهای ایرانی وجود دارد، آنجا را با کمال میل به آتش کشید تا به همه بفهماند هخامنشیان و مرکز و زادگاه آنها نابود شده است و از آن پس تنها او است که میتواند حکومت کند. البته او تنها 7 سال فرمانروا بود و آرزوهایش را با خود به گور برد.
این پایان کار تخت جمشید نبود. کتیبههایی از پادشاهان ساسانی نیز در تخت جمشید یافت شده است که نشان میدهند پس از ورود اسلام به ایران نیز این مکان را محترم میشمردند و آن را با شخصیتهایی همچون سلیمان نبی و جمشید مرتبط میکردند. یک نویسنده دوران ساسانی نیز واقعه به آتش کشیده شدن تخت جمشید را در میان نوشتههایش آورده است:
اهریمن ملعون برای از میان بردن ایمان و توجه مردمان به آیین زرتشت اسکندر را برانگیخت… تا به کشور ایران بیاید و ستمگری، جنگ و غارتگری را به آنجا بیاورد. پسر اهریمن (اسکندر) آمد و فرمانروایان ایرانشهر را کشت و پایتختهای شاهان را به تاراج داد و ویران کرد… و کتابهای آیین زرتشت را سوزاند و حکیمان، موبدان و دانشمندان ایران زمین را کشت و تخم کینه و نفاق را میان بزرگان پراکند…
علاوه بر کتیبههای ساسانی نشانههای دیگری هم از دورههای بعد در تخت جمشید مشاهده شده است؛ دو کتیبه به خط کوفی از عضدالدوله دیلمی و کتیبههای دیگری هم به عربی و هم به فارسی. جدیدترین کتیبه، مربوط به دوره قاجار بوده و به فرمان مظفرالدین شاه قاجار نگاشته شده است.
تخت جمشید
مطالعات در مورد تخت جمشید
در طول تاریخ سیاحان و جهانگردان زیادی راهشان به تخت جمشید افتاده و از آن بازدید کردهاند. لوئیجی پشه نخستین عکاسی بود که برای تهیه تصاویر به تخت جمشید قدم گذاشت و نقطه عطفی را در مطالعات این اثر باستانی رقم زد.
لوئیجی پشه یک افسر ایتالیایی بود که در سال 1237 خورشیدی به فارس رفت تا از تخت جمشید و پاسارگاد تصویر تهیه کند. او عکسهای خود را در قالب یک آلبوم به ناصرالدین شاه عرضه کرد و باعث شد تا شاه به این امر توجه بیشتری نشان دهد و به خرج خود عکاسان متعددی را راهی فارس کند. آقارضا عکاسباشی، آقایوسف، سلطان اویس میرزا، ابولقاسم محمد تقی نوری و آنتوان سوریوگین تعدادی از این عکاسان بودند که تصاویر آنها قبل از شروع حفاریها در تخت جمشید گرفته شدهاند. برای مثال آنتوان سوریوگین تا سال 1309 در این مکان حضور داشت و عکس میگرفت و تصاویرش محبوبیت زیادی در میان محققان دارد.
در سال 1301 خورشیدی رضاشاه راهی بوشهر شد و در این سفر فرصت بازدید از تخت جمشید را یافت. او که اولین بار بود این بنای باستانی را میدید، از شرایط حفاظتی آن حیرت زده شد. پس از این بازدید، او ارنست هرتسفلد، باستانشناس آلمانی، را فراخواند تا دست به تحقیق و شناسایی در محوطه باستانی تخت جمشید بزند.
پس از فرازونشیبهای بسیار پس از 9 سال بالاخره قانون عتیقات به تصویب مجلس رسید و هیات وزیران اجازه کاوش در تخت جمشید توسط دانشگاه شیکاگو را صادر کرد.
موسسه شرقشناسی دانشگاه شیکاگو مسئول حفاری و مرمت در تخت جمشید شد و پروفسور جیمز. اچ. برِستد (James H. Breasted)، مدیر موسسه و مصرشناس پرآوازه، ارنست هرتسفلد را با یک گروه تحقیقاتی راهی ایران کرد. حمایت مالی این طرح برعهده یک خانم ناشناس آمریکایی بود و محمدتقی مصطفوی نیز به عنوان نماینده دولت ایران در این طرح حضور داشت.
هرتسفلد پیش از این نیز برای انجام تحقیقات به تخت جمشید رفته بود. او در سال ۱۲۸۴ در بازگشت از حفاری منطقه آشور برای نخستین بار با این اثر مواجه شد و پس از بازگشت به برلین با همکاری فریدریش زاره (Friedrich Sarre) حاصل تحقیقات خود را در کتابی منتشر کرد. هرتسفلد نظرات خود درباره هویت افراد منقوش در سنگنگارههای قبرهای سلطنتی را در همین کتاب ارائه داد؛ نظراتی که بعدها تصحیح و تکمیل شدند و شکل دیگری یافتند. او در بهمن ۱۳۰۱ باز هم به تختجمشید رفت و اینبار تا ۱۳۰۳ در ایران ماندگار شد. انجمن فوریتهای علوم آلمان (Emergency Association of German Science) بخشی از هزینه این طرح را تامین کرد و بخش دیگر آن از کمکهای دو نفر آلمانی و آمریکایی و هدایای انجمن پارسیان هند به دست آمد. هرتسفلد در این مدت پلان کل محوطه و حدود ۵۰۰ قطعه نگاتیو به دست آورد و همچنین به سفارش نصرتالدوله فیروزمیرزا، والی ایالت فارس، گزارش مفصلی درباره تخت جمشید نگاشت. او در این گزارش به وضعیت آثار بهجایمانده به همراه نقشه موقعیت آنها، وضعیت حفاظت از بقایا، شرح عملیات بازسازی و تخمین زمان و هزینهها پرداخت.
در سال ۱۳۰۷ فریدریش کرفتر (Friedrich Krefter)، معمار، به این باستانشناس ملحق شد تا دقت نقشهها را بالا ببرند. در سال ۱۳۱۰ هرتسفلد چهار عضو جدید به گروه افزود که عبارت بودند از: کارل برگنر (Karl Bergner) معمار، دکتر آلکساندر لنگسدورف (Alexander Langsdorff) تاریخدان با تخصص در زمینه آثار پیش از تاریخ، دونالد ای. مککون (Donald E. MacCown) از موسسه شرقشناسی دانشگاه شیکاگو و هانس فون بوس (Hans von Buss) یک عکاس حرفهای.
مهمترین اقدامات هرتسفلد در این کاوشها شامل موارد زیر میشد:
در اواخر سال ۱۳۱۳ دولت ایران تقاضای واگذاری سرپرستی حفاریها به شخصی آمریکایی را داد. هرتسفلد در بهار ۱۳۱۳ از ایران رفت و اریک فریدریش اشمیت (Erich Friedrich Schmidt) منصب وی را از آن خود کرد. اشمیت در ری فعالیت میکرد و به همین دلیل تا پیش از اردیبهشت ۱۳۱۴ نتوانست به تخت جمشید بیاید. در این فاصله کرفتر هدایت کننده حفاریها شد.
اشمیت کاوش در مجموعه و محوطه آن را در مقیاسی وسیع ادامه داد. اعضای گروه وی سال به سال عوض میشدند؛ اما این افراد جایگاهی همیشگی در گروه داشتند: دانلد ای. مککون به عنوان دستیار اشمیت، بوریس دوبنسکی (Boris Dubensky) به عنوان عکاس. جان اس. بولز (John S. Bolles) معمار، دستیارش الیوت اف. نویز (Elliot F. Noyes)، و ریچارد سی. هاینز (Richard C. Haines) که در سال ۱۳۱۶ جای جان و الیوت را گرفت. بین ۲۰۰ تا ۵۰۰ نفر در این طرح همکاری میکردند و افراد بسیار دیگری اعم از نقشهکش و نقشهبردار، مستندنگار، متصدی ابزارهای مکانیکی، خدمه حفاری وغیره به فعالیت مشغول بودند.
مهمترین اکتشاف دوران 3 ساله حضور اشمیت در تخت جمشید عبارت بودند از:
اشمیت 3 جلد کتاب درباره تخت جمشید و کتابی جداگانه درباره کاخ خزانه نوشت که موسسه شرقشناسی دانشگاه شیکاگو آن را به چاپ رساند. وی در مدت حضور در ایران و در دو مرحله بین سالهای ۱۳۱۵-۱۳۱۳ بیش از ۱۰۰ عکس هوایی از محوطههای مهم باستانی ایران و چند شهر قدیمی همت گماشت و چندین قطعه عکس هوایی از محوطه تخت جمشید نیز ثبت کرد.
در اواخر این ماموریت موزه دانشگاه فیلادلفیا و موزه هنرهای زیبا در بوستون نیز در این کار آستین بالا زدند تا سهمی در آن داشته باشند. با شروع جنگجهانی دوم در سال ۱۳۱۸ فعالیت حفاری این موسسه در تخت جمشید متوقف شد؛ اما بعدها این کار به شکلهای دیگری رواج یافت و اطلاعات این تحقیقات سنگ بنای مطالعات دیگر شدند.
از همین دوران مطالعات باستانشناسی در منطقه تخت جمشید به شکل گسترده و منسجم آغاز شد و محققانی چون پوپ، کخ، و گیرشمن نیز با گروههای خود به تحقیق و تفحص در آن پرداختند. این مطالعات بیشتر به کشف آثار باستانی از زیرلایههای خاک، جابهجایی و قرار دادن ستونها و درگاههای شکسته و آسیبدیده در مکان حقیقی خودشان و مرمت سردرها ستونها، کتیبهها، و نیز مقبرههای موجود بر فراز کوه مهر محدود میشد.
آخرین کاوش مهم باستانشناسی در این منطقه تعیین دو حریم به نامهای حریم حفاظتی داخلی و خارجی پارسه را در پی داشت و بر روی کاوشها و گستره مطالعات باستانشناسان و برنامهریزی حفاظتی از منطقه تاثیر به سزایی گذاشت. کاوشهای نامنظم باستانشناسان در دهه هفتاد قرن بیستم میلادی بخشهای مهمی از این اثر را از بین برد و صدماتی جدی را به تخت جمشید وارد کرد.
تصاویر ثبت شده توسط لوئیجی پشه
اولین تصاویر ثبت شده از تخت جمشید
اولین تصاویر ثبت شده از تخت جمشید
تخت جمشید
ارنست هرتسفلد
کارکرد اصلی تخت جمشید در تاریخ | مساله ای پر ابهام
تخت جمشید کاخها، خزانه پادشاهان، کارگاههای ساختمانی و تالارهای بار عام را در خود داشته است. این مکان در اسناد هخامنشی و در طول چند قرن حکومت هخامنشیان، نقشهای مختلفی داشت چون یک عبادتگاه ملی، جایگاه جشنهای نوروزی، مرکز اسناد و گنجینه شاهی- خزانه پادشاهی و کارگاههای هنرمندان و سنگتراش، پارچهبافان، جامهدوزان، زرگران و مجسمهسازان. یکی از ابهاماتی که همچنان در مورد تخت جمشید وجود دارد، کارکرد اصلی آن در دوره هخامنشیان است. در میان احتمالات گوناگون مطرح شده، به چند فرضیه میپردازیم:
تخت جمشید صرفا تختگاه اداری و سیاسی پادشاهان هخامنشی بوده است
شواهد و مدارک بازمانده، به ویژه سنگنبشتههای فارسی باستان و الواح ایلامی حکایت از اجرای امور سیاسی و اداری در تخت جمشید دارند. بیشتر ایرانشناسان، تخت جمشید را تختگاه تابستانه پادشاهان هخامنشی میدانند. در آن زمان سه شهر بابل، شوش و همدان (هگمتانه) پایتختهای اداری، سیاسی و اقتصادی هخامنشیان به شمار میآمدند و بابل و شوش حکم تختگاه زمستانه را داشتند و همدان به عنوان تختگاه تابستانه مورد استفاده قرار میگرفت.
کارل نیلندر (Carl Nylander)، نویسنده سوئدی، بر این موضوع تاکید میکند که شواهدی برای برگزاری جشن نوروز در تخت جمشید در دست نیست. پیتر کالمیر (Peter Calmeyer)، باستانشناس و ایرانشناس آلمانی، با مقایسه نقوش تخت جمشید و متون یونانی نیز این تفکر را تایید میکند.
این در حالی است که اسناد دیوانی و کاربرد و وسعت و هزینه گزاف ساخت بناها نیز تخت جمشید را مرکزی سیاسی و اداری و بازرگانی جلوه میدهند که فاقد تناسب با آیینهای مذهبیاند. البته باید به این نکته توجه داشت که اسناد دیوانی، هزینههای کارگری و حکاکیها و رفتوآمدهای پیکها و ماموران دولتی در تخت جمشید همگی به زمان داریوش بزرگ و خشایارشاه و اردشیر تعلق دارند؛ یعنی در زمان ساختوساز که اینها امری طبیعی به شمار میروند.
بازسازی تخت جمشید
تخت جمشید یک نیایشگاه بزرگ بوده است
برخی از محققان کوه رحمت را همان کوه مهر، کهمر یا کوه میترا میدانند و بر جنبه ایزدی و تقدس این مکان نزد ایرانیان تاکید میکنند. در الواح ایلامی تخت جمشید نیز به تقدس کوه اشاره شده است. بر اساس مطالعات کوهها از قدیم الایام همواره تقدس داشته و بیشتر پیامبران را برآمده از آنها یا مانوس با آنها میدانند.
ارقام تقسیمبندی، تقسیم پلکانها و بیشتر مقیاسهای تخت جمشید نیز قداست آن را به رخ میکشند. ارقام محاسبه شده در معماری اتفاقی انتخاب نشدهاند و همگی بر سه و هفت تقسیم پذیرند؛ اعدادی که قداست خاصی نزد ایرانیان باستان داشتند. کاخ آپادانا 72 ستون دارد که مطابق با 72 هات یسنای اوستا و 72 رشته کستی یا کشتی (کمربند مقدس زرتشتیان) است. البته بر اساس شواهد آیین مهرپرستی بسیار پیش از مذهب زرتشت در فلات ایران رواج یافت و اردشیر دوم اهمیت بسیاری برای آن قائل بود.
محققان سنگنگارهها و نقوش دیوارها و پلکانها را نشانی از قداست این محل میدانند. به عنوان مثال نقشبرجسته مهم حمله شیر به گاو در تخت جمشید به نوعی نشانه آیین مهرپرستی است؛ اما در مورد این نقش باید حالت حمله شیر به گاو و نشانههای موجود بر بدن گاو را هم مورد توجه قرار داد؛ این گاو نشان سلطنتی بر بدن دارد و گویی یک گاو معمولی نیست. این بدان معناست که سنگنگاران و معماران، حیوانی با نشان سلطنتی را به عنوان قربانی مهر در نظر گرفتهاند.
نگاره دوم نقش نبرد شاه با شیر است که در فاصله کمی از این تصویر قرار دارد. سوال اینجاست که اگر آیین مهر در این زمان رواج داشته و معماران تخت جمشید نیز تحتتاثیر آموزههای آن بودهاند؛ پس چرا شاه باید شیر که نشانه این ایزد است را در نقوش با خنجر به قتل رساندهاند.
از سوی دیگر نتایج تحقیقات نشان میدهند که هر یک از تالارها و بناهای تخت جمشید با نقوش خاصی آراسته شدهاند که احتمالا معرف آیین یا اعتقادات یکی از اقوام و ملل تابعهاند. آیا میتوان با استناد به این نقوش نتیجه گرفت که هر یک از این تالارها به برپایی یک آیین اختصاص داشته و مخصوص پیروان یکی از مذاهب متعدد در سراسر امپراتوری پارسیان بودهاند؟ آیا با وجود این نشانهها بهتر نیست بگوییم که تخت جمشید مرکزی برای تجمع نمایندگان همه ممالک تابعه بوده است که در زمانی مشخص برای دیدار نزدیک با شاه و تبادل نظر دور یکدیگر جمع میشدند؟
نمایندگان در مدت اقامت خود با آزادی به نیایش میپرداختند و مناسک مذهبی خود را به جای میآوردند. در عین حال با مذاهب سایر ملل نیز آشنا میشدند و به بحث و تبادل نظر میپرداختند. نقوش و حجاری دیوارها عامل آشنایی تازه واردان با دیگر ملل تابعه بودند و نوع پوشاک، محصول خاص آن ایالت، اعتقادات مذهبی و فرهنگی و زبان و درجه اهمیت و نزدیکی آنان به حاکمیت امپراتوری را ارائه میدادند.
آنها همیشه هدایایی برای شاه میآوردند که برخی آن را باج و خراج و مالیات سالانه میدانند؛ اما نقوش به جا مانده چیز دیگری به ما میگویند. میتوان گفت منظور از نقوشِ کسانی که شی، حیوان، منسوجات، نوشیدنی و خوراکی خاصی حمل میکنند، این است که ملل تابعه با محصول و نشانه آن ملت به تصویر کشیده شوند. مثلا نمایندگان لیدیه با بازوبندهای طلا مشخصاند؛ بازوبندهایی که نظیرشان در گنجینه سیحون موزه انگلستان وجود دارد. نمایندگان ایالات جنوبی آفریقا حیوانی به نام اُکاپی و عاجهای فیل دارند و این هم به فرهنگ آنها اشاره میکند.
تخت جمشید پس از ورود اسلام به ایران نیز بنایی تاریخی و مذهبی به شمار میرفت و ساختش را به سلیمان نبی نسبت میدادند. آنها جمشید را با سلیمان نبی یکی میدانستند. در کتابهای مورخان دوران اسلامی از قرن چهارم به بعد، تخت جمشید بنایی عظیم توصیف شده که تا مدتهای طولانی آن را به جمشید یا سلیمان نبی نسبت میدادند و سازندگانش را دیو و اجنه میدانستند. حتی بر اساس این نوشتهها دیوها مجسمه و تصویر شاهان خود را بر دیوارها حک کردهاند. در زمان مسعودی، تاریخنویس و جغرافیدان و دانشمند و جهانگرد عرب، (قرن چهارم هجری قمری) این اثر را مسجد سلیمان بن داوود میخواندند؛ اما مسعودی آن را بنایی کهن میپنداشت که بعدها همای، دختر بهمن پسر اسفندیار، آن را به آتشکده تغییر داده است.
دیلمیان تخت جمشید را متعلق به اجداد خود میدانستند. برای همین عضدالدوله دیلمی تعدادی از در و درگاههای کاخ تچر (کاخ داریوش بزرگ) را به کاخی به اسم فرزندش ابونصر در شیراز منتقل کرد. محمد بن محمود طوسی، عجایبالمخلوقاتنویس مسلمان ایرانی، در قرن ششم هجری قمری شهر استخر (اصطخر) را دارالملک سلیمان دانسته و از مسجد سلیمان و نقوش و حجاریهای آن سخن گفته است. او نیز ساخت این بنای عظیم را به دیوها و پریان نسبت داده است.
ابن بلخی از این مکان به عنوان کاخ جمشید یاد میکند و مصالح به کار رفته در آن را دارای خواص طبی میداند. در قرن هشتم هجری قمری نیز حمداللّه مستوفی درباره تخت جمشید نظری مشابه نویسندگان پیش از خود دارد.
چنان که در مقدمه آوردیم مهرداد بهار، نویسنده و پژوهشگر ایرانی، تخت جمشید را معبدی مقدس دانسته و در مورد آن اینگونه نوشته است:
محتملا کسانی که به صفه تخت جمشید میرسیدند، خود را در معبدی پر از درختهای نمادین (ستونها) میدیدند که عظمتی مقدس و مسحور کننده داشت. آنان محتملا بدانجا نمیرفتند تا هدایایی نسبتا ناچیز، چنان که از نقشها بر میآید، به حضور شاه برند. آنان به آنجا میرفتند تا محتملا شاه کالاهای آنان را تبرک بخشد.
فرانکویچ نیز به معبد بودن تخت جمشید اشاره دارد و معتقد است که آتشدان و بازمانده معبد در نزدیکی زاویه شمالغربی تخت جمشید قرار دارند. در محل مورد نظر او سه تخته سنگ لبه دار بر زمین وجود دارد که از یک مدخل یا اتاق دروازه باقی ماندهاند و هنوز جای پاشنه در، در آن دیده میشود. فرانکویچ این گودی پاشنه و سنگهای کنار آن را آتشدان و بقایای معبد پنداشته است.
گرچه مهرداد بهار تخت جمشید را باغی مقدس با درختان سنگی وصف میکند؛ اما تطبیق آن با معابد یا پرستشگاههای مقدس بینالنهرینی آشور و بابل معبد بودن این تختگاه هخامنشی را زیر سوال میبرد.
عکس های قدیمی از تخت جمشید
تخت جمشید رصدخانه بوده است
برخی احتمال رصدخانه بودن تخت جمشید را نیز بیان کردهاند و معتقدند اینجا محل رصد ستارگان و انجام مطالعات نجومی بوده است. البته این احتمال بسیار دور از ذهن به نظر میرسد و برای آن میتوان دلایل زیر را مطرح کرد:
محاسبات نجومی هخامنشیان براساس محاسبات ریاضی بود و خیلی با رصد چشمی یا اندازهگیری سایهها و تابش خورشید سروکار نداشتند. البته بسیار پیش از آنان در میان اقوام بومی فلات ایران و بابلیان و آشوریان این روشها مرسوم بود اما اثری از رواج این روش در دوره هخامنشیان دیده نمیشود.
بناهای مورد نیاز برای رصد ویژگیهای خاصی دارند که در معماری تخت جمشید تقریبا هیچیک از آنها به چشم نمیخورد.
رصد آسمان نیاز به ساختمان یا برج رصدی با ارتفاع زیاد دارد. بنای رصد باید در محوطهای کاملا باز قرار داشته باشد تا بتوان از همه طرف نسبت به افق، دید باز و گسترده داشت. این در حالی است که نه در محوطه تخت جمشید و نه بر فراز کوه رحمت هیچ برج رصدی ساخته نشده است و حتا تکیه تخت جمشید بر کوهی بلند، مانع دید مستقیم افق میشود.
عکس قدیمی از تخت جمشید
تخت جمشید ساعت آفتابی بوده است
یکی از کاربردهایی که برای تخت جمشید بیان شده است، استفاده از آن برای تعیین زمان دقیق نوروز بر اساس تابش نور خورشید و استفاده از ساعت آفتابی در آن بوده است. برخی وجود بعضی علایم روی سنگها به ویژه سنگهای کاخ سه دروازه را شاهدی برای این کاربرد میدانند. آنها بر این باورند که این علایم نوعی ساعت آفتابی برای تعیین دقیق زمان نوروز در اول فروردین برابر با ۲۱ مارس را نشان میدهند.
در اینجا باید بگوییم که زمان دقیق نوروز در زمان هخامنشیان با زمان وقوع نوروز در زمان حال یکی نیست! در زمان هخامنشیان تنها یک بار در زمان کمبوجیه سال نو مصادف با ۲۱ مارس یا اول فروردین شد و در باقی سالها این روز در اواخر اسفند تا اوایل اردیبهشت و به صورت متغیر گرامی داشته میشد.
موافقان این فرضیه، سنگ موسوم به ساعت آفتابی را نشانه این کاربری میدانند اما تالاری که این سنگ در آن قرار دارد، در زمان هخامنشیان از همه سو با دیوار مسدود بود و اصلا نور خورشید در آن نمیتابید؛ پس چگونه این ساعت کار میکرده است؟
از سوی دیگر تخت جمشید بر دامنه کوه رحمت واقع شده است و کوه جلوی رسیدن نور خورشید در ابتدای طلوع به این بنا را میگیرد. نور خورشید تنها هنگامی که کاملا روز میشد به کل بنای تخت جمشید و خصوصا بنای سه دروازه میرسید.
محور زمین و جهت تابش خورشید نیز در ۲۵۰۰ سال قبل با امروز تفاوت بسیاری داشته است. کارشناسان نجوم میدانند که به دلیل چرخش محور زمین در ۲۵۰۰ سال، تنها با محاسبات دقیق ریاضی و ستارهشناسی میتوان جهت تابش خورشید را بر اساس محور زمین در زمان هخامنشیان تعیین کرد.
علائم و نشانههای موجود روی این سنگ نه به نشانههای نجومی ارتباط دارند و نه نشانگر چهار جهت اصلیاند. آنها تنها نشانههای معماری و امضای معمار و سنگتراش محسوب میشوند که در دیگر پایه ستونها نیز به چشم میخورند. این سنگ را میتوان پایه زیرین ستونی دانست که امروزه دیگر اثری از آن وجود ندارد. هر چند نمیتوان منکر این شد که برخی آیینهای ویژه از جمله جشنهای بهاری در این محل برپا میشدهاند و اینجا تنها محل برگزاری نوروز نبوده است.
تخت جمشید
تخت جمشید پایتخت آیینی هخامنشیان بوده است
دیگر کارشناسان، تخت جمشید را پایتختی آیینی میدانند و بر این باورند که پاسارگاد و پارسه صرفا برای مراسم خاص مورد استفاده قرار میگرفتهاند. پاسارگاد برای برگزاری آیین و تشریفات مربوط به سلطنت و تاجگذاری شاهان هخامنشی بود و پارسه برای تشریفات و آیینهای دیگر استفاده میشد. محققان معتقدند که به سبب وجود آرامگاههای بزرگان و نامآوران، پاسارگاد و پارسه مراکز روحانی ایرانیان هخامنشی بودهاند. مانند اورشلیم و واتیکان که به دلیل اهمیت آیینی خود حوادث بسیاری را میزبانی کردهاند.
هدف داریوش بزرگ از ایجاد این کوشک ساختن پایتخت اداری و سیاسی نبود چرا که این محل فاصله زیادی از مرکز مملکت داشت. میگویند او میخواسته مرکزی برای برگزاری تشریفات ایرانی داشته باشد. ارنست هرتسفلد، باستانشناس آلمانی، که در دهه 1930 میلادی در تخت جمشید حفاری میکرده است درباره کاربرد این شهر باستانی چنین میگوید:
چنان مینماید که تخت جمشید جایی بوده است که به علتهای تاریخی و علایقی ریشهدار، در زادگاه دودمان هخامنشی ساخته شده و نگهبانی گشته و تنها در مواقع برگزاری مراسم و تشریفاتی خاص از آن استفاده میشده است.
بسیاری بر این باورند که تخت جمشید جایی برای برگزاری جشن نوروز به شمار میرفت؛ مراسمی که هم عید شاهانه بود و هم جشنی دینی و ملی.
از سوی دیگر میتوان شواهد محکمی را در تاریخ یافت که حکایت از برگزاری جشن نوروز در این مکان دارند. وجود جشن مهرگان یکی از همین نشانههاست چرا که در نوروز، آغاز سال، و در مهرگان، درست میانه سال را پاس میداشتند. تقویم اوستایی یکی دیگر از اسناد مرتبط است که شامل جشنها از جمله نوروز بوده است. وجود دعای مخصوص زرتشتی بسیار کهن برای نوروز نیز یکی دیگر از شواهد است که با اعتقادات هخامنشیان پیوندی ناگسستنی دارد. نشانه دیگر به زمان ساسانیان باز میگردد. در این دوره شهر استخر، جانشین پارسه، محل اصلی ساسانیان بود و جایگاه مذهبی و برگزاری آیینهای دولتی مثل تاجگذاری به شمار میرفت؛ اما هیچگونه مرکزیت سیاسی نداشت.
اما سوال اصلی اینجاست که دقیقا چه آیینهایی در تخت جمشید برگزار میشدند؟ در پاسخ به این پرسش بیشتر محققان به آیینهای نوروزی به عنوان یک جشن ملی و دینی در آن دوران اشاره میکنند. گفته میشود شاه و بزرگان دربار هخامنشی چند روز قبل از شروع نوروز بر سر مزار نیاکان خود حاضر میشدند که در همان حوالی قرار داشتند. آنها چراغ روشن میکردند و آیین پاسداشت فروهر درگذشتگان خود را به اجرا در میآوردند. به بیان دیگر بسیاری بر این باورند که همه چیز در تخت جمشید برای بزرگداشت نوروز (آغاز سال ایرانی) ساخته شده است. گفته میشود هر ساله در این روز نمایندگان ملتهای تابعه امپراتوری هخامنشی (حدود ۲۸ ملت) به تخت جمشید میآمدند و خیمههای خود را در دشت مقابل آن برپا میکردند.
آنها از پلههای وروی کاخ بالا میرفتند و از دروازه ملل میگذشتند تا هدایایی را که از سرزمین خود آورده بودند، به دست شاه بدهند. در نقشبرجستههای تخت جمشید تصاویر گویایی از این تشریفات مشاهده میشود.
خارجیان یعنی ملتهای بیرون از سلطه هخامنشیان نمیتوانستد وارد این مراسم شوند. برای همین در آثار هیچ یک از نویسندگان یونانی که قبل از حمله اسکندر در ایران زندگی میکردند، نامی از تخت جمشید به چشم نمیخورد. حتا "کتزیاس" پزشک یونانی اردشیر دوم نیز اشارهای به این اثر باشکوه نداشته است.
اما گزنفون (Xenophon)، فیلسوف، مورخ، و سرباز یونانی، درباره برگزاری آیین در تخت جمشید مینویسد:
باید باور داشت که در صبح نوروز، شاه هخامنشی حتما در مراسم عظیمی میبایست شرکت جوید. از جمله بنا به سنتهای آسیای غربی، محتملا شاه از نو تاج شاهی بر سر میگذاشت. این عمل هر ساله گویای آن بود که تایید الهی را با خود دارد. این وظیفه شاه بود که پیوسته با دیوان بجنگد و آنان را سرکوب کند تا شایسته سلطنت در سال آینده باشد.
وی از تشریفات جشنی در ایران در قرن چهارم پیش از میلاد، نیز سخن میگوید:
در آغاز گروهی از مردان نیزهدار میآیند، سپس گاوان و اسبانی را برای قربانی میآورند...در اواخر برگزاری آیین همه به مراسم قربانی میپرداختند.
بر اساس این روایت اول، شاه هخامنشی در تخت جمشید قربانی میکرد تا وفاداری خود را به اهورامزدا ثابت کند. پس از آن مراسم اسبدوانی با حضور شاه آغاز میشد و یک گاو هم جایزه آن بود. این آیین نمودی از نبرد میترا و گاو است. البته نمیتوان این آیین را متعلق به عصر داریوش و خشایارشا دانست چرا که بنا به نوشتههای کتیبههای متاخر فارسی باستان پس از آنها مهر و ناهید اهمیت پیدا میکنند.
از سوی دیگر در کاخ سه دروازه یا کاخ مرکزی تخت جمشید، بر روی پلکان ایوان شمالی، تصویر محتشمان هخامنشی دیده میشود و بر لبه کنگره دار آن، تصویر برجسته سربازان مادی و پارسی نقش بسته است. دو درگاه شمالی و جنوبی، پادشاه را نشان میدهد که با خادمان در حال ورود و خروجاند. درگاه شرقی نقش پادشاه را به صورت نشسته بر تخت بزرگ نشان میدهد و تخت را نمایندگان ملل تابعه ایران هخامنشی بر روی دستهایشان گرفتهاند. این نقش و همانند آن در درگاههای جنوبی تالار صد ستون نیز وجود دارد و باعث شده تا عدهای از ایرانیان ابداع نوروز را با آن مرتبط بدانند. جمشیدی که ابوریحان بیرونی درباره او چنین گفته است:
جمشید در کشور میگردید. خواست که به آذربایجان رود. بر تختی زرین نشست و مردم او را بر گردن خویش برداشتند و بردند و چون نور خورشید بر او افتاد و مردم او را دیدند، او را ستودند و دلشاد گشتند و آن روز را جشن گرفتند (و نوروز خواندند).
مهرداد بهار برای تایید آیینی بودن تخت جشمید این سوال را مطرح میکند که اگر تخت جمشید مرکز سیاسی بوده پس چرا به شکل قلعه و دژی مستحکم با برجها و باروهای قابل دفاع بنا نشده است؟ او در ادامه مینویسد:
وجود پلکانهای دوگانه و بسیار پهن که در پایین به دشتی باز و بیدفاع میرسید و نیز این نکته که صفه از هیچ سو، مگر از جهت شرقی، دیوار بلندی نداشت و دیوار شرقی هم بیشتر برای دفاع در برابر آب باران و سنگهای کوه بود که گاهگاه فرو میغلتید، نشان میدهد که مجموعه تخت جمشید یک بنای دفاعی نبود و چشم کسانی که به سوی آن میآمدند، شگفتزده باروها و امکانات دفاعی تخت جمشید نمیشد، بلکه آنان خود را در محیطی باز و شاید دوستانه میدیدند.
حال این سوال پیش میآید که این همه شکوه برای چه بوده است؟ پارسه از نظر ساختمانی امکانات یک بنای اداری سیاسی را نداشت؛ اما بسیار باشکوه بود چرا که جنبه نمایشی آن برای نمایندگان ملل مختلف اهمیت زیادی داشت. آنها عظمت و شوکت یک امپراتوری و گنجینههای گرانبهای آن را به تماشا مینشستند و شکوه و قدرت این امپراتوری را درک میکردند.
البته طبیعی است که شاه نیز در مدت کوتاهی از سال در آنجا ساکن میشد؛ اما باز هم این دلیل بر مرکزیت سیاسی یک مکان نمیشود.
سرستونهای منقوش به گاو، نقوش گاو نر عظیم ریشدار و پیکرهایی با سر انسان و تنه گاو و بال عقاب نمادهای آیینی و مقدس دیگری در این اثر هستند. یکی از این نقوش، نقش شیر گاو اوژن در آپادانا و جبهه پلکان شرقی است که علیرضا شاپور شهبازی، باستانشناس، تاریخنگار، نویسنده و متخصص باستانشناسی دوران هخامنشی، آن را اینگونه تعبیر میکند:
بهترین تعبیر این صحنه تفسیر نجومی آن است که میتوان چنین ارائه داد. چون این مجلس همواره قسمتی از یک صحنه کلی است که خود، مراسم سالانهای را نشان میدهد، پس باید با زمان خاصی از سال رابطه داشته باشد. همه میدانند که از قدیمالایام، شیر یکی از صورتهای فلکی و یا برجی نجومی بوده است (برج اسد) و همواره در هنر، نجوم و ادبیات، با خورشید مربوط و بلکه یکی بوده است. در حقیقت هم، سر و یال شیر به خورشید مانند است. گاو نیز از علایم فلکی است (برج ثور) و هنگامی که خورشید به منزل گاو میرسد، بر آن تفوق مییابد. در حدود 500 ق. م. ورود خورشید و بنابراین نماد آن یعنی شیر، به برج گاو در نزدیکیهای اعتدال ربیعی (نوروز در تقویم کنونی) بوده است و احتمال این که نقش شیر گاو شکن به این واقعه نجومی و در نتیجه به زمان جشن نوروز ربط داشته باشد، زیاد است...
از سوی دیگر، استاد لنتس آگاهی داد که به نظر ایشان نیز نقش مورد بحث رابطهای نجومی دارد، اما آن را باید به تفوق خورشید بر ماه که در آیینهای مربوط به مهر نموداری از گاو است، تعبیر کرد. این عقیده نیز به گمان ما محکم مینماید، زیرا رابطه خورشید و شیر که ناگفته معلوم است و رابطه ماه با گاو نیز با استناد به متون ایرانی کهن تایید شدنی است. مثلا در اوستا برای ماه لقب گئوچیثره (گاونژاد) بسیار آمده است.
بنابراین سخنان پیروزی شیر (خورشید) بر گاو (ماه) نشان از اعتدال ربیعی و فرا رسیدن نوروز دارد و میتواند نشانه اعتدال خریفی (پاییزی) نیز باشد. بر این اساس هر دو جشن نوروز و مهرگان به احتمال زیاد در تخت جمشید برپا میشده است.
بهار نقشبرجسته شیر گاو اوژن در تخت جمشید را نشانهای از آیینی بودن این مکان میداند و درباره آن میگوید:
دریده شدن گاو به دست شیر در تخت جمشید برابر دریده شدن گاو به دست مهر در دین مهرپرستی است، وظیفهای که بعدا در اساطیر زرتشتی به عهده اهریمن میافتد. از کشته شدن گاو (ماه) به دست شید (مهر) برکت بر میخیزد و رویش جهان گیاهی، به ویژه گیاهان دارویی آغاز میگردد. ستونها از پایه تا جانور سرستون مظهر برکت مقدس الهی است و ستونها خود نماد درختان است.
نتیجه گیری
درست است که کاربری تخت جمشید هنوز هم برای بسیاری پرسشی بیپاسخ تلقی میشود؛ اما میتوان بر اساس نشانهها نتیجه گرفت که تخت جمشید تختگاه پادشاهان هخامنشی از داریوش اول تا داریوش سوم بوده و در تابستانها از آن استفاده میشده است. امور سیاسی و مسایل مربوط به حکومت، دربار هخامنشی، دید و بازدیدهای بینالمللی و دیدار با عامه مردم به طور موقت در این مکان صورت میگرفته است. برگزاری آیینهایی چون نوروز و مهرگان نیز در اینجا مرسوم بود. پس تخت جمشید صرفا یک تختگاه سیاسی یا یک معبد نبوده و کاربری آیینی نیز داشته است. شواهد و مدارک بازمانده، به ویژه سنگنبشتههای فارسی باستان و الواح ایلامی نشان میدهند که علاوه بر اجرای امور اداری و سیاسی، تشریفات آیینی گستردهای در اینجا اجرا میشده است؛ ازاینرو، آیینی بودن تخت جمشید مسالهای غیرقابلانکار است. حتی میتوان اهمیت اداری سیاسی را نیز برای آن در نظر گرفت؛ اما تلقی آن به عنوان صرفا یک معبد هنوز سند درستی ندارد.
عکس های قدیمی از تخت جمشید
عکس های قدیمی از تخت جمشید
سخن آخر
نام تخت جمشید در ورای خود تاریخی بس طولانی دارد که میتوان سالها در مورد آن سخن گفت و اما و اگرهای بسیاری را مطرح کرد. در این مطلب سعی شد تا به قسمتهای مهم در تاریخ این اثر پرداخته شود وگرنه حرف و سخن در مورد این شاهکار بسیار است.
شما در مورد تاریخ این اثر چه چیزهایی شنیده و یا خواندهاید؟
نظرتان در مورد ساختار تخت جمشید و آنچه امروز از آن باقیمانده است، چیست؟
منتظر دیدگاههای شما عزیزان هستیم...
20 دیدگاه
دورود بر تخت جمشید سپاس از هخامنشیان
انتشار:14 شهریور 1403
آیا این دیدگاه مفید بود؟
تخت جمشید چرا زیر خاک رفت؟؟
انتشار:21 مرداد 1403
آیا این دیدگاه مفید بود؟
ما خوش حالیم ک خانه ی ما در نزدیکی آنجا است آنجا خیلی زیبا است
انتشار:11 اسفند 1402
آیا این دیدگاه مفید بود؟
اپلیکیشن کارناوال
با نصب اپلیکیشن کارناوال، کنترل سفر را این بار شما به دست بگیرید. در این اپلیکیشن شما دنیایی از امکانات و خدمات را همیشه و همه جا در جیب خود دارید؛ آشنایی با جاذبه ها و فرهنگ شهرها و کشورهای مختلف، رزرو آنلاین بلیت هواپیما و یا حتی رزرو انواع اقامت بسته به سلیقه و بودجه ای که دارید. اپلیکیشن کارناوال یعنی کنترل سفر در دست شما.
Android
IOS
هدف اصلی کارناوال این است که بهترین خدمات گردشگری را به صورت آنلاین به کاربران خود ارائه دهد. هر آن چیزی که برای سفر خود نیاز دارید را از کارناوال بخواهید؛ از آشنایی با جاذبه ها، سوغات و غذاهای محلی تا رزرو آنلاین بلیت هواپیما و انواع اقامتگاه. در هر جا و در هر ساعت از شبانه روز، می توانید به صورت آنلاین خدمات سفر خود را رزرو کنید و یا هر سوالی دارید از ما بپرسید. کارناوال کنترل سفر شماست!
کلیه حقوق مادی و معنوی کارناوال برای شرکت کاروان سفر های هیرمان محفوظ است. استفاده از محتوای سایت تنها در صورت پذیرش شرایط و ضوابط امکان پذیر است.