
کارناوال
نویسنده ارشد کارناوال
انتشار
07 مهر 1396
به روز رسانی
15 شهریور 1398
به آسمان چشم دوخت تا خداوند باران رحمتش را بباراند و زمین را سیراب کند و درختان انارش قد بکشند. اواسط بهار که شد با از راه رسیدن شکوفه های سرخ رنگ بر قامت درختان، لبخند شیرینی بر لبانش نشست و دلش کمی قرص شد. تابستان با آفتاب سوزانش به سرعت برق و باد گذشت و خزان با لباس هزار رنگش از راه رسید.
پاییز که آمد، چشمانش را بیش از پیش به درختانش دوخت و روزها را یکی پس از دیگری شمرد تا حاصل دسترنجش را ببیند. کمی از اولین باد سرد پاییزی که گذشت، لبخند بر لب انارهایش نشست. گل از گلش شکفت و از شادی سر از پا نمی شناخت. به کنار درختانش رفت و حاصل دسترنجش را از نظر گذراند؛ سپس روی پنجه هایش ایستاد و سرخ ترینش را چید. حالا انار سرخی را در دستانش گرفته بود و آن را آماده می کرد. کسی چه می داند در دلش چه می گذرد... شاید قرار است نوه اش از راه برسد و با دیدن دانه های یاقوتی انار لبخندی شیرین را تحویل مادربزرگش دهد.
آنچه که پیش رویتان قرار دارد، تصویری تماشایی از هنرمند عکاس، بهراد بهرامی می باشد که در روستای میمند کرمان به ثبت رسیده است و حال خوبی را میهمان قلبهایمان می کند.
دیدگاه جدید